[بهترین شعری که این روزها درباره غواصان شهید خواندم]
"الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها"
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
نه آدابی، نه ترتیبی، که حکم عاشقی حُب است
ندارد عشق جایی بین توضیحالمسائلها
به ذکر «یاعلی» آغاز شد این عشق، پس غم نیست
اگر "آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها"
همین که دل به لبخند کسی بستند فهمیدند
"جرس فریاد میدارد که بربندید محملها"
به یمن ذکر «یازهرا»یشان شد باز معبرها
"که سالک بیخبر نبوَد ز راه و رسم منزلها"
به گوش موجها خواندند غواصان شب حمله:
"کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها"
شب حمله گذشت و بعد بیست و هفت سال امروز
چنین _با دستِ بسته_، سر برآوردند از گِلها
چگونه موج فتنه غرق خاک و خونشان کرده
که بیتاب است بعد از سالها از داغشان دلها
و راز دستهای بسته آخر فاش شد. آری!
"نهان کی مانَد آن رازی کزو سازند محفلها؟"
شهادت آرزوشان بود و از دنیا گذر کردند
"مَتی ما تَلْقَ مَنْ تَهْوی دَعِ الدُّنیا و اَهْمِلْها"
از: بشری صاحبی
برای ملاحظه اشعار ولادت حضرت امام علی(ع) اینجا کلیک کنید
اشعار ولادت حضرت امام علی(ع)
شب عید است به مولا جگرم حال آمد
برده ام نام علی را جگرم حال آمد
رو به ایوان نجف ناد علی می خوانم
صد و ده بار به بالا جگرم حال آمد
ضربه کاری او ریشه ی مرحب را کند
تا نشستم به تماشا جگرم حال آمد
خاطراتت احد و بدر به زهرا که رسید
با “علی” گفتن زهرا جگرم حال آمد
منکر تو هوس آمدن جنت کرد
تا که گفتی برو بابا جگرم حال آمد
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
********************
اشعار ولادت حضرت امام علی(ع) – علی اکبر لطیفیان
غیر ازین در، خواهش احسان نمیآید به کار
التماس از دست این و آن نمیآید به کار
اهل تعارف نیستم جان قابل تعارف نبود
محضر معشوق حتی جان نمیآید به کار
یا که کشکول گدایی یا وبال گردن است
گر نباشد دست بر دامان نمیآید به کار
بیسر و سامان شدن سیر و سلوک عاشق است
طالب دل را سر و سامان نمیآید به کار
خلوت یک کنج یوسف را عزیز مصر کرد
بیگناهان را چرا زندان نمیآید به کار
کار؛کار پنجه مشگلگشای مرتضاست
این گره طوری ست که دندان نمیآید به کار
کوفه هم ویرانه بود اول؛ علی آباد کرد
چه کسی گفته دل ویران نمیآید به کار
دوستانت خاک را اینقدر ارزش دادهاند
ورنه بی کنعانیان کنعان نمیآید به کار
لطف کن قلادهام را گوشه صحنت ببند
در نجف غیر از سگ دربان نمیآید به کار
**
در میان بیقراریها قرار آمد به دست
روزى راز و نیاز از حال زار آمد به دست
روز هجران میکشیم و شب تقاضا میشویم
از خروش عاشقان لیل و نهار آمد به دست
نیستم گرچه کلیمالله اما در نجف
فرصت گفتار با پروردگار آمد به دست
هرچه را بخشید میریزم بهپای فاطمه
خرج یارش میکنم هر چه ز یار آمد به دست
خار را با مهر تو چیدیم گل برداشت شد
گل بدون مهر تو چیدیم خار آمد به دست
گفت خالق بعد از این تو خلق کن گفتی به چشم
چشم باز و بسته کردی روزگار آمد به دست
ابرویت مثل کمان خم شد ولی شمشیر شد
بعد ازآن لا سیف الا ذوالفقار آمد به دست
کعبه شد شأن نزولت پس تو رب الکعبهای
اینچنین شد که طواف هفت بار آمد به دست
**
گاه شد مظهر خدا و گاه شد مظهر علی
من علی را در خدا دیدم خدا را در علی
روز اول از خودش یک نور واحد خلق کرد
نیم آن شد مصطفی و نیمهی دیگر علی
این سر قرآن علی و آن سر قرآن علی
حق کتابی را فرستاده ست سرتاسر علی
مینویسم از ازل ظاهر علی باطن علی
مینویسم تا ابد اول علی آخر علی
ظاهرش این بود در معراج، الله و رسول
بود اما باطناً، الله، پیغمبر، علی
او خودش جای خودش نامش چنان مشکلگشاست
که شفاعت میکند فردای محشر هر علی
یا ابا آدم! ابا شبر! ابا زینب! علی!
همسر زهرا على، داماد پیغمبر علی
شهریار و شهسوار و بنده پروردگار
حضرت دُلدُلسوار و خواجه قنبر علی
انبیا دست توسل بر عبایش داشتند
انبیا هرچند بالایند بالاتر علی
**
گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف
میدمد خورشید از چاک گریبان نجف
سفره مولاست گر پهن است هر جا سفرهای
عرش هم باشیم اگر هستیم مهمان نجف
دورتادور حرم زوزه کشیدن کار ماست
میشود نوح نبی وقتی نگهبان نجف
آرزوی دیدن جنت نکردم هیچوقت
من خوشم با دیدن ریگ بیابان نجف
نیست مدیون کسی الا علی و فاطمه
هرکسی که رفت زیر دین ایوان نجف
به قنوت ما نمیآید عقیق هیچجا
میخرم انگشتر از ملک سلیمان نجف
ما سر و جانی بدهکار بتول و حیدریم
سر به قربان مدینه جان به قربان نجف
رزق آب و نان ما دست حسین است و علی
سالها خوردیم آب کربلا نان نجف
نیمه ماه رجب از راه دارد میرسد
کربلای ما چه شد دستم به دامان نجف
علیاکبر لطیفیان
********************
اشعار ولادت حضرت امام علی(ع) – ایمان کریمی
سر به زیر آمده خورشید گدایی بکند
ماه را روی تو هر بار هوایی بکند
رو سیاه آمده تا با قلم گلدسته
روی خود را پر از انوار طلایی بکند
آمد از دور غریبی دم ایوان طلا
تا که با بردن اسم تو صفایی بکند
پای عشق تو گرفتار شده عاشق تو
پس محال است اگر فکر رهایی بکند
از حدیثی که (اَنَا اولُ وَالْآخِر) داشت
میشود گفت علی کار خدایی بکند
کعبه از عشق برای تو گریبان بدرد
بهر مدح تو غزل جامه ی ایمان بدرد
کوچه کوچه نفسش را که صبا می آورد
با خودش حال مناجات و دعا می آورد
عطر نان و رطبش، عطر بهشت است یقین
لقمه ای را که فقط دست خدا می آورد
تا که دشمن به دلش ترس بیفتد، احمد
با خودش حرز علی را همه جا می آورد
از نجف تا به نجف دور زمین آشوب است
مست بودن فقط از جام ولایت خوب است
مثل ابری که از آن درّ و گهر می بارید
علی از خوف خدا تا به سحر می بارید
وقت رزمش همه دیدند که باران آمد
از هوا روی زمین یکسره سر می بارید
آنقدر شهر نظر تنگ به جانش افتاد
که فقط بر سر او چشم نظر می بارید
او خودش دید میان در و دیواره ی باغ
که روی یاس و اقاقیش تبر می بارید
کوچه نا امن شد و دست ز حیدر نکشید
بر سر فاطمه اش گرچه خطر می بارید
گرچه یک روز علی کشته به محراب شده ست
لیک از داغ در و کوچه ی غم آب شده ست
ایمان کریمی
برگرفته از سایت بی پلاک
********************
اشعار ولادت حضرت امام علی(ع) – مجید تال
شان تو در اندیشه ما جا شدنی نیست
درکوزه که جا دادن دریا شدنی نیست
هرچند که توصیف تو مولا شدنی نیست
تو لطف کنی ناشدنی ناشدنی نیست
طبعی که نپرداخت به نام تو تلف شد
بر خاک نوشتند علی ؛ دُرّ نجف شد
ماییم و دلی مست در ایوان طلایی
احسنت ! چه معماری انگشت نمایی
تاریخ ندیده به خود اینگونه بنایی
دارد هنر شیخ بهایی چه بهایی...
هرکس که تو را دید به زانو زدن افتاد
در صحن تو خورشید به جارو زدن افتاد
در خلقت تو هرچه خدا داشت عیان شد
در روز ازل هرچه دلت خواست همان شد
هر کس که گدای تو شد آقای جهان شد
از برکت نام تو اذان نیز اذان شد
سردار بجز میثم تمار نداریم
ما غیر علی با احدی کار نداریم
مجید تال
********************
اشعار ولادت حضرت امام علی(ع) – محمد ناصری
دست دل می زنم به دامانت
می سرایم برای چشمانت
ای که رحمت ، شبیه به باران
می چکد از میان دستانت
عین آبی و من کویرترین
تشنه ی قطره های بارانت
نظری، اِی جناب بسم الله
تا شوم آشنای قرآنت
کفتری گم شده در این دشتم
آشیان ده مرا در ایوانت
عَجز الواصِفونَ عَن صِفَتِک
ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک
آفتابی شبیهِ خورشیدی
نور، باریده ای و تابیدی
بر سر هر که بود در عالم
هرکسی، هر کجا که می دیدی
هیچ کس تا مقام تو نرسد
تو تجلاّیِ نابِ توحیدی
خانه ی خشتی تو خالی بود
هرچه بود و نبود بخشیدی
لحظه ی خلقِ عالمِ ایجاد
لحظه ای بود که تو خندیدی
عَجز الواصِفونَ عَن صِفَتِک
ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک
تا شوم پیش پایتان پرپر
سر من را جدا کن از پیکر
یا بسوزان مرا به باد بده
مثل پروانه مثل خاکستر
نذر کردم برای تو باشم
تا دم مرگ تا دم محشر
بر سر سفره ی تو مهمانم
بده یک جرعه آبی از کوثر
سائلم، دست خالی آمده ام
بده آقا به من هم انگشتر
نیمه ی دیگر رسول خدا
بی تو کامل نبود پیغمبر
عَجز الواصِفونَ عَن صِفَتِک
ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک
تاج لولاک روی سر داری
شیر مردی امیر و سرداری
ذوالفقار آمد و خدا فرمود:
باید این را فقط تو برداری
در حدیث آمده که پشت نداشت
زرهی بر تنت اگر داری
بی سبب نیست ترس دشمنِ تو
اسداللّهی و جگر داری
دست ما را گره بزن بر آن
شال سبزی که بر کمر داری
ای که مثل خدا به هر جایی
هر چه که هست تو خبر داری
عَجز الواصِفونَ عَن صِفَتِک
ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک
در گلو باز هم صدا مانده
از سرودن دوباره وامانده
آمدی و قلم به توصیفت
روی کاغذ در ابتدا مانده
دل کعبه نه این دهانش بود
از تعجّب شکسته وامانده
ای که ناز صدای تسبیحت
در خرابات جان ما مانده
بر در خانه ات دلم مولا
کاسه در دست چون گدا مانده
همّت حیدریِ زینب توست
اگر اسمی ز کربلا مانده
هدیه ی ما برای روز پدر
صد و ده بار ذکر یا حیدر
محمد ناصری
********************
اشعار ولادت حضرت امام علی(ع) – سید نیما نجاری
امشب دلم هوای تمنا گرفت و بعد
دستی به سوی دامن مولا گرفت و بعد
دست دگر به چادر زهرا گرفت و بعد
یکجا تمام حاجت خود را گرفت و بعد
دستی شراب و دست دگر زلف یار شد
امشب عجیب سر به هوایم برای تو
فارغ ز هرچه چون و چرایم برای تو
درّ نجف به دست نمایم برای تو
فرمان بده تا بسرایم برای تو
جانم دوباره بی دل و بی اختیار شد
مستی نه از پیاله که از خمره ی سبوست
من در میان میکده و شعر روبروست
ساقی بیار باده که هنگام گفتگوست
"شیرخدا و رستم دستانم آرزوست"
نوبت به گفتن از شه دلدل سوار شد
زیباترین قافیه در هر غزل، علی
حی علی خیرعمل...در عمل، علی
"ثبت است بر جریده ی" بین الملل، علی
شیرین لب و شکر دهنی و عسل، علی
حافظ بیا که نوبت زلف نگار شد
موسا شدی و سینه ی من شرحه شرحه نیل
از تو اشارتی شد و از من بک الدخیل
میل شکار کرده ای...ای شاه بی بدیل
آمد هزار ناله که مولا ! اناالقتیل
تیری برو نشانه که وقت شکار شد
در خود هزار مرتبه تکرار میشوم
رسوای کوی و برزن و بازار میشوم
شاعر اگر نشد...سگ دربار میشوم
یک شب که استخوان ندهی هار میشوم
مولا ! گدایی تو مرا افتخار شد
از یک محبت ازلی خلق کرده اند
لایق نبوده ایم...ولی خلق کرده اند
حتما برای یک عملی خلق کرده اند
ما را فقط به عشق علی خلق کرده اند
آری کتاب خلقت ما آیه دار شد
نور شما در آینه ها منعکس بود
عیسا دمش به ذکر لبت ملتمس بود
این خرقه بی محبتتان مندرس بود
هرکه علی نگفته دهانش نجس بود
اسلام با ولای شما ماندگار شد
نوبت به خلق چهره ی ماهت رسیده است
وقتی خدای، صورتتان را کشیده است
قطعا تو را شبیه خودش آفریده است
روحی فداک…! روح تو را تا دمیده است
در گردش زمین و زمان انفجار شد
به به، به هی هی تو به وقت سواری ات
جانم فدای زخم زدنهای کاری ات
عالم فدای خشم دو چشم اناری ات
میدان شکسته از عمل انتحاری ات
دشمن به سوی قبر خودش رهسپار شد
دشمن ز نعره ی علوی رانده میشود
آری سپاه بی سر و وامانده میشود
هرجا علی سپهبد و فرمانده میشود
یک روزه جنگ فاتحه اش خوانده میشود
ابرو مکش عدوی تو پا به فرار شد
ابرو مکش که سخت نمایی قرار را
بر هم زنی به وقت نبردت فرار را
بیچاره دشمنی که نبیند سوار را
هوهو مزن که مست کنی ذوالفقار را
لشکر ذلیل هر دو دم ذوالفقار شد
فتح نبرد، یکه و تنها نمیشود
با یک نفر که اینهمه غوغا نمیشود
قطره حریف حمله ی دریا نمیشود
مشت علی گره بشود وا نمیشود
آقا یواش...! دشمنتان تارومار شد
ای جانشین حق، نظری هم به ما بکن
یعنی که درد شیعه ی خود را دوا بکن
فکری به حال مُحرم "گنبدطلا" بکن
یک کعبه نیز در نجف خود بنا بکن
به به عیار کعبه صد و ده عیار شد
این سو خدا و آن طرف ماجرا تویی
یک سمت سیف و سمت دگر لافتی تویی
قبل از "ألست..." صاحب "قالو بلی" تویی
بعد از خدای، کفر نگویم خدا تویی
سجده کنید چون که علی آشکار شد
ای سیب سرخ...! درد رسیده به هسته ات
لکنت زبان گرفته ام از دست بسته ات
جانم فدای همسر پهلو شکسته ات
اشفع لنا...! تو را به زهرای خسته ات
آقا ببخش...دردت اگر بیشمار شد
سید نیما نجاری
********************
اشعار ولادت حضرت امام علی(ع) – حسن لطفی
سلام ای جواب سلام خدا
ظهورت طلوع تمام خدا
تویی آفتاب بلند زمین
تویی سایه ی مُستدام خدا
تویی که به تعظیم تو ابر کرد
تویی صاحب احترام خدا
تو نهجُ البلاغه تو قرآن تو وحی
کلامی بگو هم کلامِ خدا
صدایت صدایش به معراج بود
حدیثت حدیث مدام خدا
برای تو کعبه جگر چاک زد
بیا مرد بیت الحرام خدا
مرا کعبه ی سینه چاکم کنید
فقط پای حیدر هلاکم کنید
علی ابتدا و علی انتهاست
علی مصطفی وعلی مرتضی ست
علی اول است و علی آخر است
علی در ظهور و لی در خفاست
علی در معارج علی در بُراق
علی اِنَما و علی وَالضُحی ست
علی با حق است علی بر حق است
علی کعبه است و علی در حَراست
علی نیست آن و علی نیست این
علی نه جدا و علی نه خداست
علی را بگو هرچه گویی کم است
که زهرا علی و علی فاطمه ست
اگر تیغ تو سایه گستر شود
همان ابتدا کارِ یکسر شود
غلط گفتم آقا ندارد نیاز
که تیغ شما خرج لشگر شود
نیازی ندارد که میدان چو خاک
به یک ضربه یِ مالک اشتر شود
محال است جمعِ تمامِ سپاه
که با قنبر تو برابر شود
زمانِ شروعِ رجز خوانی ات
زمین کَر شود آسمان کَر شود
خدا دوست دارد تماشا کند
کمی ذوالفقارِ علی تر شود
ببندد اگر دستمال نبرد
نباشد کسی را خیال نبرد
به کعبه بکو راز تنزیل را
بگو بشکند قلب قندیل را
توو مادرو مصطفی و خدا
ببین دور خود جمع فامیل را
بخوان با فصاحت ز وا تا به سین
زبورانه تورات و انجیل را
کمی گرد نعلین خود را بریز
تَفَقُد نما بالِ جبریل را
برای یتیمان کمی کار کُن
بِکَن چاهِ آب و بزن بیل را
بکش طعنه های زن پیر را
ببر روزها بار زنبیل را
تویی صاحب پینه های قدیم
تویی مرکب کودکان یتیم
نگهدار ما را برای خودت
فقط بین مهمان سرای خودت
مرا آینه کُن به دردی خورم
در آغوش ایوان طلای خودت
برای پدر مادرم کافی است
نخی،ریشه ای از عبای خودت
اگر پا گذارم به جاپایِ تو
مرا می بری تا خدای خودت
مرا می برد گوشه ای از بقیع
فقط ردِ پا ردِ پای خودت
سرت مانده بر شانه ی نخل ها
بگو با من از ماجرای خودت
چرا استخوان در گلو مانده ای
که با روضه هایی مگو مانده ای
حسن لطفی
برگرفته از وبلاگ یاشبیر
********************